نمیدانم
نمیدانم بس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش
و او یکریز و بی در بی دم گرم و چموشش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
بدان سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را
( شعر نمیدانم) (دکتر شریعتی)