متن اهنگ راه نجات رضا پیشرو و سوگند
امروز تصمیمی گرفتم پس از چیزی نوشتم // که تو دنیای من نیست ، رویای رنگی نیست
تو بیمارستان بخش گلهای غمگین // افرادی که میترسن برن سراغ تقویم
مردی منو صدا زد شروع کرد به گریه // انگار منو شناخته بود شروع کرد به قصه گفتن
گفت هر کاری کردم زنم بمونه زنده // یه هفتۀ دیگه مهمونه زندونه زشته
اینجاست تمام زندگیمو فروختم به عشقش // بهترین رتبه رو داشت بهترین مادر بود
وقتی با هم بیرون رفتیم از در اون محیط // چشمای من دومین همسر اون رو دید
اونا داشتن میرفتن به گورستون // جلوی من بحثشون شد سر پول گوره خالی
زنش از پنجره زل زده بود رو به پایین // مرد اونو نگاه کرد و رفتش توی ماشین
وقتی چشات بازه بازه // نمیتونی ببینی یه راه تازه
وقتی تاریکی تو راهت باشه // میبینی روزاتو تو ماه کامل
جادۀ ماه به آفتاب // نجات و تنها راه به بالاست
میرسی به نور کامل // اگه دستای تو باشه باهات
خیلی آروم برگشتن به طبقۀ بالا // اونجا شلوغ شده بود با اربدۀ تارا
سعی کردم جمعیتو پراکنده کنم // بهم گفت آرزوهای من برآورده شدن
بچمو که دادمش به پرورشگاه // همسرم هم تنهام گذاشت به خاطر چند خط اشکال
به خاطر ترحمه رضا اینجا اومدن نوید // از وقتی مریض بودم شدم تو بدنش غریب
هیچ وقت از دیدن غروب نمیترسیدم // رفت به سمت پرستارا گفت میبخشینم؟
وقتی گفتن آره ، اولین بار خندید // گفت زندگی منو برد با کمترین نامردی
هم درکش میکردم ، هم درکش نمیکردم // با خودم گفتن چیزی از دردش نمیفهمم
اما ایمانو میشناسم ، امیدو میشناسم // شاید من بتونم نجاتش بدم با این باور
که خداوندی هست مهربون تر از تصور // از اون شب کتاب مقدس چون ورق خورد
اوضاع تقریبا" عوش شد ، اون ایمانو میفهمید // صبحا صورتشو آرایش میکرد و میخندید
وقتی چشات بازه بازه // نمیتونی ببینی یه راه تازه
وقتی تاریکی تو راهت باشه // میبینی روزاتو تو ماه کامل
جادۀ ماه به آفتاب // نجات و تنها راه به بالاست
میرسی به نور کامل // اگه دستای تو باشه باهات
صورتشو آرایش میکرد و میخندید...
من آخر قصه رو میسپارم به تو...
به نظرت کسی که ایمان داشته باشه چه بلایی سرش میاد؟ آیا میمیره؟
نه ، اونی که ایمان داره همیشه زندست.. همیشه...
ای خداوند... ای خدای زنده تو رو شکرت میکنم اومروز ، به خاطر وجودت...
به خاطر اینی که ، اگر زمین افتادم تو منو بلند کردی ای خداوند...
اگر نا امید بودم تو امیدم بودی... مرسی که هستی ای خداوند...
تا ابد و ابد...
وقتی چشات بازه بازه // نمیتونی ببینی یه راه تازه
وقتی تاریکی تو راهت باشه // میبینی روزاتو تو ماه کامل
جادۀ ماه به آفتاب // نجات و تنها راه به بالاست
میرسی به نور کامل // اگه دستای تو باشه باهات